Deudic | زوج مرتب | Deutsch Persisch Wörterbuch Farsi German Dictionary دیکشنری آلمانی فارسی

✘ Close


Total search result: 33 (787 milliseconds)		ارسال یک معنی جدید
Menu	Deutsch	Persisch	Menu
	geordnetes Paar {n} U	زوج مرتب [ریاضی]

معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words

	aufräumen U	مرتب کردن
	Ich will kein Aber hören, räum jetzt dein Zimmer auf. U	حوصله ایراد و بهانه ندارم همین الآن اتاقت را مرتب کن.
	ablegen U	بایگانی و مرتب کردن - کاغذ یا پاکت نامه -
	Stammtisch U	میز رزرو شده مهمانهایی که مرتب به رستوران می آیند [علامت]
	Blumenbinder {m} U	مرتب کننده گل [گلفروش]
	Blumenbinderin {f} U	مرتب کننده گل [گلفروش] [زن]
	etwas abmachen U	مرتب و معین کردن [چیزی یا افکار]
	etwas mit sich allein abmachen U	چیزی [مشکلی] را تنهایی برای خود مرتب و معین کردن
	etwas auf die Reihe kriegen <idiom> U	موضوعی را در ذهن مرتب و مشخص کردن [اصطلاح روزمره]
	erledigen U	سر وصورت دادن [مرتب کردن ]
	warten bis sich die Sache von selbst erledigt U	صبر کردن تا مشکل خودش مرتب [حل] شود
	anordnen U	مرتب کردن [میزان کردن] [درصف آوردن] [در طبقه قرار دادن] [به خط کردن] [مسطح کردن ]
	aufstellen U	مرتب کردن [میزان کردن] [درصف آوردن] [در طبقه قرار دادن] [به خط کردن] [مسطح کردن ]
	etwas [Akkusativ] anordnen U	چیزی را مرتب کردن [مستعد کردن]
	etwas [Akkusativ] aufstellen U	چیزی را مرتب کردن [مستعد کردن]
	in gleichen Abständen angeordnete Pflanzen U	گیاهان با فاصله به طور مساوی مرتب شده
	anordnen U	مرتب کردن
	ordnen U	مرتب کردن
	aufstellen U	مرتب کردن
	arrangieren U	مرتب کردن
	Fußballanhänger, der systematisch alle Auswärtsspiele seiner Mannschaft besucht U	طرفدار فوتبال که مرتب همه بازیهای دور [از خانه] تیم خود را دیدار میکند.
	in Ordnung bringen U	مرتب کردن
	Wir müssen das Zimmer in Ordnung bringen. U	ما باید اتاق را آماده [مرتب] کنیم.
	justieren U	مرتب کردن متن در کلمه پرداز [با حاشیه مستقیم در سمت راست یا چپ]
	salonfähig <adj.> U	مرتب
	gesellschaftsfähig <adj.> U	مرتب
	hinrichten U	مرتب کردن
	sortieren U	مرتب کردن
	sich einrichten U	مرتب کردن
	ordentlich <adv.> U	بصورت مرتب
	ordentlich <adv.> U	بطور مرتب
	ordentlich <adj.> U	مرتب
Partial phrase not found.

Recent search history

Forum search

1	Ordentlich
more \| برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)

Contact | Terms | Privacy